گفتگوى على طاهرى با یکی کودک کار از اصفهان:
صاحبکارم یک جغد کثیف است!

یک دنیای بهتر: اسماعیل جان از طریق دوستان خبر دار شدیم که اخیرا کارگاه های تولیدی پوشاک فقط کارگر زیر 17 سال استخدام می کند و اکثرا مراجعین برای کار در تولیدی ها پس زده می شوند. ازت میخواهم برای خوانندگان ما کمی در این رابطه توضیح بدهی و مقدمتا کمی از خودت و شرایط کار برای ما بگوئى.

اسماعیل: من 16 سال سن دارم. سه سال است که در یک کارگاه تولیدی لباس در خیابان عبدالرزاق اصفهان مشغول به کار هستم. شیوه کار ما  به گونه ایست که در یک بخش از سه قسمت تولیدی کار میکنم که یک اتاق 50 متری است که بیست نفر از هم سن و سال هایم در آنجا کار میکنیم. کار از ساعت 7 صبح شروع می شود و تا 7 شب و گاهی وقت ها تا 9 شب ادامه دارد. حدود روزی 1200 تومان حقوق میگیرم.  شاید باورتان نشود اما حقیقت دارد. خوب من از کارگاه های تولیدی دیگر خبری ندارم فقط کارگاه خودمان را می دانم شرایط خیلی بدی است. اما اینکه پرا فقط صاحبکارها بچه های کم سن و سال را استخدام می کنند و به سراغ بزرگتر ها نمیرند دو علت دارد: اول کسی زیر بار این دستمزد ناچیز نمی رود و دوما به دلیل بچه بودن ما می تواند کار بیشتری از ما بکشند. بزرگترها را که نمی شود پس گردنی زد اما بچه ها را می شود!

یک دنیای بهتر: در مقایسه با اخباری که به دستمان میرسد می توانم حرفت را درک کنم. کمی بیشتر در رابطه با نوع کار و شرایط کارت توضیح بده.

اسماعیل: کار یکنواخت و خسته کننده ای است. فکرش را بکنید روزی 12 تا 14 ساعت شش روز در هفته و بعضا حتی جمعه ها باید از صبح سحر تا بوق سگ یک اتوی 10 کیلویی را رویی یک کوه تمام نشدنی لباس بکشی. یک لحظه کار نباید عقب بیفتد. حتی برخی مواقع کارفرمای بی شرف به ما اجازه غذا خوردن هم نمی دهد یا اگر خیلی وجدان نداشته اش درد نگیرد با کلی بدبختی غذا را باید پای همان اتوها بخوری. داخل کارگاه هوایی برای تنفس وجود ندارد. کمتر هفته ایست که بچه ها از حال نروند. خوب قصد من خواندن مصیبت نیست و نمی خواهم اشک شما را راه بیندازم اما ما هم آدم هستیم و احتیاج به چیزی به اسم اکسیژن دارم. اما طمع کارفرما این چیزها حالیش نمی شود. پول و پول بیشتر تنها چیزی است که این خوک های کثیف بلد هستند. بعضی روزها آخرکار که می شود صاحبکار با یک تکه لباسی که نتوانسته آب کند و روی دستش باد کرده می آید طرف بچه ها و می گوید بیا این برای مادرت! حالم از این اداهای خیرانه به هم میخورد! اگر راست میگوئی دستمزد را زیادتر کن. کار را سبک تر کن. این غلطها به تو نیامده!

یک دنیای بهتر: الان در فصل شلوغ کار پوشاک بسر میبریم. تاثیر این مسئله روی کار شما چیست؟ وضعیت دستمزدهایتان تغییری می کند؟

اسماعیل: درست است. اول هر سال قولا فصل مد است. اما این مد هم بلای جان ماست. از طرفی زندگی ما را در سال دو شقه می کند. نصف سال را باید بیکار باشیم نصف دیگر را مثل سگ جان بکنیم. صاحبکار ما مثل جغدی است که می تواند نصف سال از ما کار بکشد و نصف سال ما را در خیابانها رها کند و چه پیش آمد این وضع برای ما برایش اهمیتی ندارد. برای این آقای نامحترم فقط پولی که دارد مهم است. یک بار یکی از بچه ها به صاحب کار ما گفت چرا کار ما را کمتر نمی کنی؟ می دانی جوابش چه بود؟ گفت این به نفع خود شماست و گرنه در خیابانها معتاد می شوید و این برای آینده تان بد است! البته خودش روزی سه بست تریاک نزند سرپا بد نیست اما اینجوری جواب همکارم را برگرداند! در رابطه با دستمزد پرسیدید شاید برایتان قابل تصور نباشد. ساعت اضافه کاری ما اصلا مزدی نمی گیریم. یعنی به جای اينکه حداقل مزدی اضافه کنند همان مزد عادی را هم نمی دهند و دبه در می آورند. خوب اجبار است عمو جان. ما با چند بچه قد و نیم قد چکار می توانیم بکنیم؟ این لباس های مدی که در پشت ویترینهاست محصول خون و عرق بچه های 10 تا 17 ساله است. قیمت واقعی شان بی خوابی ما و محرومیت ما از غذا و بازی و تحصیل و همه چیز است.

یک دنیای بهتر: همانطور که خودت گفتی اکثر این کارها تا 16 و 17 سالگی است. عاقبت بچه هایی که این سن را پر می کنند چه می شود؟

اسماعیل: بهتان برنخورد من رک و راست بگویم. برای بچه ای که 17 سالش شده و نه تخصصی دارد و نه تحصیلی کرده چه راهی باقی می ماند؟ یا گدایی یا پخش مواد و خلاصه کارهای خلاف! این سرنوشت همه ما است. صد من مرثیه در رابطه با بزهکاری و راه ثواب باز با وجود اجبار مشکلات زندگی جوان را بکار خلاف می کشاند. می گویند خدا بزرگ است. فعلا که خدا خدای پول دارهاست. خدا با ما آدمهای بدبخت بیچاره چکار دارد؟

یک دنیای بهتر: میتوانی در رابطه با شرایط باقی کارگران هم صحبت کنی؟ آیا وضع آنها هم به همین منوال است یا شرایطی دیگری دارند؟

اسماعیل: من فقط می توانم وضع کار خودم را توضیح بدهم و از جاهای دیگر خبری ندارم. فقط داستانها و اخباری می شنوم. فکر نکنم وضع آنها هم فرقی بکند. اینجا را برایت در یک کلام خلاصه کنم: پول نداری برو بمیر! تازه ما یک فرقی با بقیه داریم. همان چندر غازی که در می آوریم هم دست خودمان را نمی گیرد. باید بدهیم به پدر یا مادرمان. البته نه که آنها آدمهاى بدی باشند٬ اما بدون این پول ما روی پول خودشان٬ اگر داشته باشند که خیلی ها اصلا درآمدی ندارند٬ از پس خرج بر نمی آیند! این را هم می دانم خیلی از دخترها در محلات ما می روند دنبال تن فروشی از 13 سالگی. وضع خانواده ها اینجا خیلی خراب است. همسایه ای داشتیم خیلی مرد خوبی بود. اصفهان کار برایش پیدا نمی شد می رفت تهران کار می کرد. من واقعا برایش احترام قائلم. اما خانمش در نبودش دوست پسر پیدا کرد. بچه هایش بهش گفته بودند وقتی تو نیستی یکی می آید خانه به ما میگوید به من بگویید بابا! خوب آن بیچاره هم طاقت نیاورد. زنش را طلاق داد. اینجا اصلا حرمت همه چیزی پاشیده شده است. احترام و شانی باقی نمانده است!

یک دنیای بهتر: نظرت در رابطه با اعتراض های کارگران بزرگسال چیست؟ آیا از این اعتراض ها خبری داری؟

اسماعیل: در رابطه با اعتراض کارگران نساجی زیاد شنیده ام. خیلی هم خوشم آمد. اما یک بار یک عکسی از کارگران دیدم کمی حالم گرفته شد. روی تابلو نوشته بود: ما کارگران گرسنه ایم. خوب این تصویر یک مشت گرسنه از ما می دهد. درست است که ما گرسنه ایم٬ من یکی همیشه عمر گرسنه بودم. غذای خوب یک خاطره دور دست برای معده من است. اما هیچ وقت نمی آیم روی تابلو بنویسم ما گرسنه ایم. حتما می پرسید خودت بودی چه می نوشتی؟ من می نوشتم حق دزدیده شده ما کارگران را بدهید! کمتر دزدی کنید! من می  نوشتم مرگ بر پول! تازه همه اش غذا نیست٬ این بیشتر یک فحش است که پولدارها به ما می دهند: گدا گرسنه ها! خوب ما خودمان آنرا روی تابلو نوشته ایم و قبول کرده ایم! در ثانی مادرم همیشه می گوید زورت را نده که التماس کنی!

یک دنیای بهتر: اسماعیل جان با تشکر که اطلاعات مفیدی در اختیار من و خوانندگان نشریه گذاشتی.

اسماعیل: با تشکر متقابل. مرسی که وقتی برای حرف های من اختصاص دادید! *